از زبان نویسنده : وقتی تصمیم گرفتم رمان عاشقانه بنویسم ، تعجب کردم . تعجب از اینکه من فانتزی نویس چطور شد که به فکر نوشتن رمان عاشقانه افتادم . منی که گاهی از افسانه ها می نویسم چی شد که به فکر نوشتن یه رمان عاشقانه افتادم ؟……. خلاصه رمان : حاج احمد کیانمهر از آدم های معتبر و ثروتمند تهران قدیم بوده است… مردی که حتی پس از مرگش هم هنوز نامش بر روی زبان هاست و اکنون فرزندان و نوه هایش اعتبارش را بر دوش می کشند. حاج احمد پیش از مرگش وصایایی داشته که اکنون فرزندان و نوه هایش موظف به عمل کردن به آنها هستند. اما نوه های حاج احمد با ماجرا های عاشقانه ای که برایشان پیش می آید نه تنها آنها بلکه حتی فرزندان حاج احمد هم نا خواسته به هیچ یک از وصیت ها عمل نمی کنند…. ماجرای رمان در دهه ی هشتاد شروع می شود و در دهه ی نود به پایان می رسد.. کتاب رمان عاشقانه بی تردید تقدیم علاقمندان می شود .